جلسه اول درس باغبانی عمومی بود که رفتیم کلاس تکنولوژی آموزش. اولش همه چی خوب بود و همه خوش و خرم. یذره که از کلاس گذشت یه سری از پسرا تازه در و باز کردن و اومدن تو کلاس. همین حین که استاد داشت با اینا خوش و بش می کرد منم برگشتم به راست و شروع کردم با کی و سی حرف زدن. آقا این استاده یکدفعه انگار زدیش به برق ....... گفت: " خانوما چه خبره ؟؟؟؟؟؟ واسه چی حرف می زنین ؟؟
اومدین درس گوش کنین یا حرف بزنین ؟؟؟ اگه خنده داره بگید دوستاتونم بخندن، اگر نه بیرون !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! "
روی صحبتش به من بود . منه بیچاره فقط یک کلمه حرف زدم. تازه وسط درسم که نبود، خودشم داشت می خندید با پسرا...
دیگه یک کلمه سر کلاس حرف نزدیم. وسطای کلاس هی سوال می پرسید ما جواب نمی دادیم. استاده یکدفعه گفت: " چرا حرف نمی زنین ؟؟ اینجوری که نمیشه من فقط حرف بزنم. شما هم صحبت کنین !!!!!!!!!!!!!!!!!! "
ما نفهمیدیم بالاخره حرف بزنیم یا نزنیم ...!!! از اون استادایی ه که فقط با پسرا خوبه، خانوم هم هست. فقطم همین یه درس و در طول دوران تحصیلمون باهاش داریم. ولی انصافا نامردی بود!!!
* پی
کلا" زنها خودشون با خودشون درگیری دارن!
خاطراتتون تموم شد؟
نه......... به این زودیا تموم نمیشه که!!
ما با توجه به برتری رتبه ی تعطیلات از خاطرات, سور و ساط سفر رو می چینیم :D
خاطراتم با باز شدن uni بیشتر آپ میشه!!!
wink!!
Uni هم که باز شد باز خاطرات شما اپ نشد!
چشم آپ میشیم م م م م م