-
شانزدهمیش
سهشنبه 12 مهر 1390 21:15
غیبتمون خیلی طولانی شده. دیگه کسی حوصله ی نوشتن نداره. وارد سال سوم دانشگاه شدیم اما همش پانزده تا خاطره نوشتیم. باید روش کمی تغییر کنه و فعال شیم اما خوب چه میشه کرد که درس و مشغله های زندگی و گاهی هم تفریح نمی ذاره که کمی هم اهل دنیای مجازی بشیم. این فیسبوک هم که بدتر از همه چیز امون نمیده آدم کار دیگه ای بکنه. هی...
-
پانزدهمیش
سهشنبه 23 فروردین 1390 19:50
خوب وسایل نقشه برداری رو تحویل دادیم و به سمت منزل راهی شدیم. آبیه و سفیده جلومون بودن. کلوچه و برتون رفتن سمت بوفه. اشانتیون و دوستاشم جلوی ما بودن. من ماشین و پشت ماشین برتون پارک کرده بودم البته کاملا تصادفی !!! رفتیم و همه برو بچه ها سوار ماشیناشون شدن. کی جلو نشست و سی هم عقب. یه جا که بلوار بود شلوغ پلوغ شد و یه...
-
چهاردهمیش
دوشنبه 22 فروردین 1390 19:11
امروز ظهر با بچه ها رفتیم آفتابگردون که هم رستورانه و هم کافی شاپ و هم سوپر مارکت و خلاصه چند منظوره ازش استفاده میشه. من بودم و کی و سی و می و شی !!!! یسری خرت و پرت خوردیم و کلی هم راجع به پسرا و دخترای اونجا غیبت کردیم ! شی رفت از صاحب مغازه واسه سیب زمینی سرخ شده ش چنگال بگیره، مرده داشت جارو می کرد، تا شی بهش گفت...
-
سیزدهمیش
یکشنبه 21 فروردین 1390 13:07
دیروز من سر کلاس مقاومت مصالح بودم، سی کلاسش و جیم زد رفت، کی هم سر کلاس ریاضی2 بود. ساعت حدودای 2 و 3 بود که به ناگه هوا در هم رفت و آقا باد و طوفانی شد که نگو. هوا قرمز شده بود اینقدر که گرد و خاک تو هوا بود. درخت ها داشتن از جا کنده می شدن. استاد داشت می نوشت که یهو برق هم رفت. دیگه تاریکه تاریک. پرده ها رو زدیم...
-
دوازدهمیش
یکشنبه 21 فروردین 1390 11:28
دیگه تعطیلات تموم شد و روز از نو روزی از نو. هفته ی پیش که نرفتیم دانشگاه اما این هفته دانشگاه شلوغه !!! اتفاقی که امروز افتاد بسیار بسیار جالب انگیزه چون به آقای خالی بند مربوطه ( رجوع کنید به پست هفتمین ) رفته بودیم سه تایی با سی و کی بوفه که یه Hot Chocolate بزنیم بلکه گرم شیم. داشتیم برمی گشتیم که بریم آزمایشگاه...
-
یازدهمیش
دوشنبه 16 اسفند 1389 17:00
جلسه اول درس باغبانی عمومی بود که رفتیم کلاس تکنولوژی آموزش. اولش همه چی خوب بود و همه خوش و خرم. یذره که از کلاس گذشت یه سری از پسرا تازه در و باز کردن و اومدن تو کلاس. همین حین که استاد داشت با اینا خوش و بش می کرد منم برگشتم به راست و شروع کردم با کی و سی حرف زدن. آقا این استاده یکدفعه انگار زدیش به برق ..........
-
دهمیش
دوشنبه 16 اسفند 1389 16:51
ا ین مطلب کمی طولانیه و چیزای باحالی قراره توش ذکر شه. شنبه ظهر آقامون اومد دل کویر دنبالم که یذره باهم باشیم . اول دم دانشگاه وایساده بودم و منتظر طرف، که یکی از اون اکیپ ترم بالایی ها به اسم آبیه من و دید و هی با ماشین بالا و پایین می رفت و خودنمایی می کرد. دوستم که اومد رفتیم یه دوری زدیم و باز اومدیم دم دانشگاه....
-
نهمیش
شنبه 14 اسفند 1389 21:22
این پست هم مجدد راجع به همین استاد مهربونه ست ( رجوع کنید به پست قبل ) جلسه ی یکی مونده به آخر همین کلاس، مثل همیشه ساعت 4:30 شد و نخود نخود هرکه رود خانه ی خود. یه سری پسرا جلو تر از من داشتن می رفتن تو راهرو، من پشتشون بودم، بقیه هم با فاصله از پشت من داشتن می اومدن. همین جوری که تو عالم خودم بودم و داشتم می رفتم...
-
هشتمیش
شنبه 14 اسفند 1389 21:09
ترم پیش من استاتیک داشتم. سی و کی این ترم این درس و برداشتن. استاد استاتیکمون دانشجوی دکترا، ماه، توپ، خوش اخلاق، باحال، جوون و ضمنا مجرد . القصه تیکه کلام این آقا عزیزم و جانم و دوست عزیزم هستش که دختر و پسر هم نمی شناسه. اولای ترم که به پسرا می گفت عزیزم همه بهشون یه جورایی بر می خورد یا خنده شون می گرفت آخه اصولا...
-
هفتمیش
جمعه 13 اسفند 1389 11:47
نیمسال اول 90-89 با یکی از فی ها زیر آلاچیق نشسته بودیم و راجع به ارشد و درس و استاد و این مسائل حرف می زدیم. یه پسری اومد اجازه گرفت که پیشمون بشینه ما هم گفتیم موردی نداره. ما همین طور به حرفامون ادامه می دادیم. یه 15 دقیقه که گذشت پسره بلند شد بره برگشت به ما گفت: " خانوما مواظب باشین، حراست یه سری پسرا رو...
-
ششمیش
پنجشنبه 12 اسفند 1389 15:33
دو ترم پیش همگی رفتیم بوفه ی دانشگاه که نسکافه بخوریم. از اونجایی که تازه ساخته بودنش و تر و تمیز بود و کف هم سرامیک، خیلی سر بود و هی پای آدم لیز می خورد. یسری جلو رفتن واسه سفارش، سی جلوی من و کی داشت می رفت. نی برگشت یه چیزی از سی پرسید و روش و برگردوند. سی صداش کرد و حرکت کرد که بره طرفش جوابش و بده یهو پاش لیز...
-
پنجمیش
پنجشنبه 12 اسفند 1389 15:20
یکی از دوستامون نی با رئیس دانشگاه کلاس داشت ترم پیش. یه روز رفت دفتر اساتید ببینه ایشون اونجا تشریف دارن یا نه. اسم ایشون جوریه که می تونه فامیلی هم باشه، شما فرض کنید " راد " . این دوست بخت برگشته ی من میره تو دفتر و میگه: " ببخشید دکتر راد هستن ؟ " چشم همه گرددددددددددددددددددد مثل تام از حدقه...
-
چهارمیش
پنجشنبه 12 اسفند 1389 15:01
به اصرار دوستای گلم خواستم نحوه ی آشناییمون و براتون شرح بدم: پی پرسون پرسون و با کلی ترس و اضطراب ضایع و مثل ترم اولی ها خودش و رسونده بود طبقه سوم، دم اتاق کارشناس گروه اما خوب چون در بسته بود یه لنگی وایساده بود تا کسی بیاد و کمک کنه. همینطور که وایساده بود دید یه دختر دیگه دم برد وایساده و با تلفن حرف می زنه هی...
-
سومیش
چهارشنبه 11 اسفند 1389 14:49
دوستای گلم سلام....این خاطره ای که می خوام براتون بگم برای خیلی وقت پیشه....یعنی به طور دقیق سالروز آزادی خرمشهر،ما تو این روز با رئیس دانشگاه جلسه داشتیم و از اونجایی که ایشون خیلی پر چونه هستن ،شروع کردن به صحبت راجع به خرمشهر،من هم که حسابی حوصلم از حرفاش سر رفته بود با استکان چای که جلوم بود بازی می کردم؛ایشون هم...
-
دومیش
سهشنبه 10 اسفند 1389 13:04
امروز دانشگاه مراسم تقدیر از نخبگان فرهنگی و هنری کانون نیستان بود و از اونجایی که کی و پی و سی نخبه هستن در این جشن حضور داشتن. نی و شی هم از دوستای دیگه ی ما حاضر بودند. من تیتر وار موضوعات جالبی که در این جلسه اتفاق افتاد براتون بیان می کنم: * یه نکته ی خیلی خنده دار تو این جلسه این بود که یه کارگاه جدید توسط دفتر...
-
اولیش
یکشنبه 8 اسفند 1389 16:29
امروز سر کلاس تحلیل سازه استاد برگشت گفت: " بچه ها رسم فنی و نقشه کشی پاس کردین ؟ " آقای ( ز_خوشگله ) جواب داد: " نه استاد هیچکس پاس نکرده ! " بنده ی حقیر دستانم را بالا برده و گفتم: " استاد من پاس کردم " اکیپ دخترای کنار من هم که ترم بالایی هستن دستا رو بردن بالا و گفتن: " ما پاس...