شناوران در آب

کی، پی و سی هستیم.سه دوست که لقب دانشجو به ما داده اند. در دانشگاهی نرسیده به کویر مشغول علم آموزی هستیم. اینجاهمه چیز درهم است

شناوران در آب

کی، پی و سی هستیم.سه دوست که لقب دانشجو به ما داده اند. در دانشگاهی نرسیده به کویر مشغول علم آموزی هستیم. اینجاهمه چیز درهم است

دومیش

امروز دانشگاه مراسم تقدیر از نخبگان فرهنگی و هنری کانون نیستان بود و از اونجایی که کی و پی و سی نخبه هستن در این جشن حضور داشتن. نی و شی هم از دوستای دیگه ی ما حاضر بودند. من تیتر وار موضوعات جالبی که در این جلسه اتفاق افتاد براتون بیان می کنم:


* یه نکته ی خیلی خنده دار تو این جلسه این بود که یه کارگاه جدید توسط دفتر نیستان تاسیس شده یه نام " آشپزی برادران " که خدا می دونه چه موادی می خوان تو غذاها بریزن و چی درست کنن. یه تبصره در آخرش باید اضافه می کردن که دانشگاه یه آمبولانس دم این کارگاه تعبیه کنه ...


* مورد بعدی اینکه مسئول عزیز و محترم و خوش اخلاق کارگاه بعد از توضیحات کاملی که راجع به انجمن های مختلف دادند، رئیس دانشگاه لطف کرد رفت پشت تریبون و گفت با دلیل و سند و مدرک واسه من اشاره کنید که غیر مستقیم منظورش این بود که نصف آدمای اینجا با پارتی بازی اینجان ... من جمله خود بنده که در بند بعد عرض می کنم خدمتتون!


* روزی روزگاری سی با من تماس گرفت و گفت: " پی جان هنر منر چی داری؟ "

گفتم هرچی که بخوای. خلاصه بعد از کلی بحث اسم بنده هم در این کانون ثبت شد اما به چه عنوان ؟ " مسئول امور ورزشی بانوان " که حالا این چه ربطی به فرهنگ و هنر داره من نمی دونم. البته خوب حتما ورزش به نوعی کار فرهنگی هستش و هنر هم می خواد دیگه به هر حال ...


* مسئول امور ورزشی آقایان که رفت بالا ماشاالله قد و هیکل خوبی داشتند ( البته وجدانا بنده هم در نوع خودم بی نظیرم، body in shape هستم باور بفرمایید ). بعد از مراسم که دور هم جمع بودیم همه اشاره کردند که ببین مسئول آقایان چه عضله ای داره ه ه ه ه ه ه ه ه ه !!!! بعد فهمیدیم که بله ایشون body building کار می کنن و حالا قراره با هم همکاری کنیم. البته در سالن های جدا


* گوشی من دست شی بود و داشت فیلم می گرفت. رو صندلی کنار ما هم نشسته بود. من بهش گفتم پاشو وایسا از جمعیت هم بگیر. اونم از تنبلی بلند که نمی شد هیچی، می خواست برگرده سمت جمعیت هی ما رو صدا می کرد می گفت: " بچه ها می خوام ازتون فیلم بگیرم ! " این اینجوری می گفت ما بدتر خنده ه ه ه ه مگه اینطور ؟ خلاصه گند زدیم به فیلم !


* مسئول امور مالی کانون رو که صدا کردن بره بالا لوح رو بگیره چشم همه ی عوامل دانشگاه گرد شد، چرا که این دوست عزیز قدی دارن در حدود 2 متر و بسیار چهارشانه و درشت. رئیس دانشگاه که هیکل معمولی دارن با تعجب و کمی ترس و البته به شوخی گفتند: " مطمئنید که ایشون امور مالی رو انجام میدن؟ "


* مسئول نماز که رفت بالا آقا قیافه ای بسیار شیک و تمیز، ابروهای مرتب، پوستی صاف و در نوع خودش سوسول ... ما که به این نتیجه رسیدیم تا حالا نماز جمعه نرفته 


* یه جا که سی باید با اون استاد خوش اخلاق و مسئول کانون جایی می رفتن، استاد نه که همش با آقایون سر و کار داشت اومد دوست منم راهنمایی کنه و بگه بفرمایید بریم، دست انداخت دور گردنش و گفت بریم. یکدفعه متوجه شد کلی عذرخواهی. منم که با سی اینور غش کرده بودیم از خنده


* و اما حساس ترین قسمت این برنامه : آقای رئیس دانشگاه و مسئول دفتر فرهنگ کنار هم ایستاده بودند و آقایانی دیگه هم در کنارشون برای دادن تقدیرنامه ها. یکی از پسرا رو که صدا کردن رفت بالا به آقای مسئول دفتر فرهنگ دست نداد، ضمن اینکه ایشون دستشون رو دراز کرده بودن اما این شازده پسر حواسش نبود. این مسئول دفتر فرهنگ هم نمی دونم چی شد یک لحظه خون به مغزش نرسید، هنگ کرد، هول شد، به هرحال دستش و برد کنار و به آقای دکتر رئیس دانشگاه دست داد. آقا جمعیت بود که یدفعه ترکید از خنده. آخه استاد عزیزم اونایی که اون بالا رفتن که دیگه به هم دست نمیدن ...


* پی

نظرات 1 + ارسال نظر
الوات پنج‌شنبه 12 اسفند 1389 ساعت 03:15 ب.ظ

کلشو خوندم فقط از خوندن آخریش پاره شدم
ادامه بدین 3 کله پوک !!!!! غیر از کی
خیلی داره خوب میشه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد