شناوران در آب

کی، پی و سی هستیم.سه دوست که لقب دانشجو به ما داده اند. در دانشگاهی نرسیده به کویر مشغول علم آموزی هستیم. اینجاهمه چیز درهم است

شناوران در آب

کی، پی و سی هستیم.سه دوست که لقب دانشجو به ما داده اند. در دانشگاهی نرسیده به کویر مشغول علم آموزی هستیم. اینجاهمه چیز درهم است

سومیش

دوستای گلم سلام....این خاطره ای که می خوام براتون بگم

برای خیلی وقت پیشه....یعنی به طور دقیق سالروز آزادی خرمشهر،ما تو این روز با رئیس دانشگاه جلسه داشتیم و از اونجایی که ایشون خیلی پر چونه هستن،شروع کردن به صحبت راجع به خرمشهر،من هم که حسابی حوصلم از حرفاش سر رفته بود با استکان چای که جلوم بود بازی می کردم؛ایشون هم وسط حرفاش هی تعارف می کرد که:از خودتون پذیرایی کنید.

کسی نمیدونست فکرمی کرد حالا چی گذاشتن جلومون....

خلاصه با اصرار ایشون من شروع کردم به چای نوشیدن،

حالا من هیچ وقت چای نمی خوردمااااااا ولی نمیدونم چرا لج کردم!

خلاصه.... هنوز جرعه ی اول نرفته پایین پرید تو گلوم!!!!

وای وای وای...چشمتون روز بد نبینه،فکر کنید جلسه به اون ساکتی و مهمی که رئیس دانشگاه مثلاٌ داره با 20 نفر از نخبگان فرهنگی هنری حرف میزنه یهو چای بپره تو گلوتون!

من دیدم خیلی ضایست سرفه کنم بنا براین تا اونجایی که می تونستم خودمو نگه داشتم،در اثر این فشار گوله های اشکی بود که از چشام جاری می شد و چون بحث آقای دکتر راجع به شهدا و خرمشهر بود؛ایشون تا منو دید فکر کرد دارم واسه حرفاش اشک می ریزم....ایشون هم فکر کرد ما خیلی مشتاقیم،بحث رو داغ تر و طولانی تر کرد!!!!خلاصه اون روز مخ درد گرفتیم!

* سی

نظرات 1 + ارسال نظر
کی پنج‌شنبه 12 اسفند 1389 ساعت 02:53 ب.ظ

قربون اشکات دوست جونی ی ی ی ی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد