دو ترم پیش همگی رفتیم بوفه ی دانشگاه که نسکافه بخوریم. از اونجایی که تازه ساخته بودنش و تر و تمیز بود و کف هم سرامیک، خیلی سر بود و هی پای آدم لیز می خورد. یسری جلو رفتن واسه سفارش، سی جلوی من و کی داشت می رفت.
نی برگشت یه چیزی از سی پرسید و روش و برگردوند. سی صداش کرد و حرکت کرد که بره طرفش جوابش و بده یهو پاش لیز خورد با ... خورد زمین. من و کی که دیگه منفجر شدیم از خنده.
نی هم تا اسمش و شنید برگشت اما کسی و ندید که ما رو زمین اشاره کردیم. اون که تازه دید باز پغ زد زیر خنده و بعد هم تمام دخترای بوفه.
تمام این صحنه ها در کسری از ثانیه اتفاق افتاد
* پی
بنده ی خدا.