به اصرار دوستای گلم خواستم نحوه ی آشناییمون و براتون شرح بدم:
پی پرسون پرسون و با کلی ترس و اضطراب ضایع و مثل ترم اولی ها خودش و رسونده بود طبقه سوم، دم اتاق کارشناس گروه اما خوب چون در بسته بود یه لنگی وایساده بود تا کسی بیاد و کمک کنه. همینطور که وایساده بود دید یه دختر دیگه دم برد وایساده و با تلفن حرف می زنه هی میگه اینجا چیزی ننوشته، برد همینه دیگه خوب خالیه راجع به رشته ی ما نیست.
بعد که تلفن و قطع کرد کی گفت ترم اولی ؟ اسمت چیه ؟ گفت آره اسمم کی است. رشته ش و پرسیدم مثل من بود. القصه باز با پرسیدن فهمیدیم بابا برد کلاسا طبقه اوله نه سوم. رفتیم شماره کلاس و دیدیم و رفتیم سر کلاس.
اونجا یه دختره نشسته بود چند نفرم دورش شدید داشت مخشون و می خورد که آره رشته ی ما فلانه، خیلی خوبه، بازار کارش اینجوریه، اونجوریه و از این حرفا. بعدا فهمیدیم اسمش سی است و اینجوری بود که ما سه تا کنار هم قرار گرفتیم.
با بقیه هم خوبیم اما اینجا فقط واسه ما سه تاست !!!!
* پی